خورنیوز
«کمک گرفتن اوباما از آیتالله سیستانی»عنوان سرمقالهی روزنامهی جام جم به قلم رحیم محمدی است که در آن میخوانید؛گرچه هنوز منابع معتبری این خبر را تایید نکردهاند که رسما رئیسجمهور آمریکا از آیتالله سیستانی برای تشکیل دولت آینده عراق کمک خواسته باشد، اما نفس درج این خبر نشان میدهد که آمریکا برای تشکیل دولت آینده عراق به مخمصه عجیبی افتاده است.
به گزارش روزنامه الشرق الاوسط - چاپ لندن - یک منبع نزدیک به آیتالله سیستانی گفت: از باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا برای آیتالله العظمی سیستانی پیامی فرستاده که طی آن از وی خواسته شده است برای حل بحران تشکیل دولت وارد عمل شود. در این باره حامد الخفاف، سخنگوی رسمی آیتالله سیستانی در تماس تلفنی از لبنان به این روزنامه گفت: ما هیچگونه اظهارنظری در خصوص این نامه نداریم. سخنگوی کاخ سفید نیز از اظهارنظر درباره خبر ارسال نامه به آیتالله سیستانی امتناع کرد. تلاش رئیسجمهور آمریکا برای تشکیل دولت آینده عراق به این نامه خلاصه نمیشود به طوری که او پیش از این یک بار معاون خود جو بایدن را برای مذاکره با گروههای عراقی فرستاد و یک باردیگر نیز هیاتی از نمایندگان آمریکایی روانه بغداد شدند.
در نهایت نیزاین خود اوباما، رئیسجمهور آمریکا بود که طی سخنانی به صراحت از رهبران سیاسی عراق خواست مسوولیت پذیر باشند و بیش از این روند تشکیل دولت را به تعویق نیندازند. شتاب آمریکا ظاهرا به این دلیل است که باراک اوباما میخواهد طبق وعدههایی که دردوران انتخابات مطرح کرد سربازان آمریکایی را هرچه زودتر از عراق خارج کند و بنابراین عدم تشکیل یک دولت پایدار نمیتواند توجیه لازم را برای خروج این نیروها فراهم سازد.
هفته گذشته آمریکا اعلام کرد از این پس ماموریت نیروهای خود در عراق را از ماموریت رزمی به آموزشی تغییر خواهد داد. نیروهای آمریکایی پس از تخلیه شهرها در حال تخلیه آخرین مواضع خود در فرودگاهها یا اماکن استراتژیک هستند تا برای انجام ماموریتهای رزمی عازم افغانستان شوند. ازاین رودولت آمریکا قصد دارد هرچه زودتر کار عراق را به عراقی ها واگذارده و تنها از لحاظ سیاسی و اقتصادی این کشور را درکنترل خودداشته باشد. دراین رابطه حتی وزارت امور خارجه آمریکا اعلام کرد که قصد دارد در مسوولیت سفارت آمریکا در عراق از ابتدای ماه آتی میلادی همزمان با پایان عملیات نظامی ارتش آمریکا در عراق تغییراتی ایجاد کند.
با وجود گذشت 5 ماه از برگزاری انتخابات پارلمانی در عراق، گروههای سیاسی این کشور هنوز نتوانستهاند بر سر گزینه مشخصی برای پست نخست وزیری تفاهم کنند. آمریکا کوشش می کند ایاد علاوی به نخست وزیری رسیده یا دستکم ائتلافی از مالکی و علاوی دراین کشور شکل گیرد. آرزویی که تا کنون تحقق نیافته و چشمانداز مثبتی بر آن متصور نیست.
رسالت:جنگ نامقدس
«جنگ نامقدس»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت به قلم دکتر حشمت الله فلاحت پیشه است که در آن میخوانید؛حوادث اخیر نشان دهنده تلاش رژیم صهیونیستی برای طراحی یک میدان جنگ تازه است. اقدامات تحریک آمیز در مرزهای فلسطین اشغالی، لبنان و سوریه، ادعای حمله پیشدستانه به ایران پیش از دسترسی این کشور به بمب هسته ای و بویژه تلاش لابی صهیونیستی کنگره آمریکا جهت میلیتاریزه کردن فضای مربوط به جمهوری اسلامی در تحولات موجود منطقه از جمله زمینه چینی های هدفدار به شمار می آید. در چنین شرایطی تقویت و تداوم آمادگی دفاعی ضروری است اما باید توجه داشت که افتادن در میدان جنگ نامقدس صهیونیست ها منافع کشورهای منطقه از جمله ایران را تامین نخواهد کرد. براساس تجربیات تاریخی و محکمات تحلیلی موجود رژیم صهیونیستی در فضای آرام امکان حیات ندارد و لذا در راهبرد آن رژیم و حامیان فرا منطقه ای آن خاورمیانه، ثبات معنایی ندارد. موضوعی که در تاریخ تحولات سیاسی منطقه به اثبات رسیده است.
حوادث اخیر نشان دهنده تلاش رژیم صهیونیستی برای طراحی یک میدان جنگ تازه است. اقدامات تحریک آمیز در مرزهای فلسطین اشغالی، لبنان و سوریه، ادعای حمله پیشدستانه به ایران پیش از دسترسی این کشور به بمب هسته ای و بویژه تلاش لابی صهیونیستی کنگره آمریکا جهت میلیتاریزه کردن فضای مربوط به جمهوری اسلامی در تحولات موجود منطقه از جمله زمینه چینی های هدفدار به شمار می آید.
در چنین شرایطی تقویت و تداوم آمادگی دفاعی ضروری است اما باید توجه داشت که افتادن در میدان جنگ نامقدس صهیونیست ها منافع کشورهای منطقه از جمله ایران را تامین نخواهد کرد. براساس تجربیات تاریخی و محکمات تحلیلی موجود رژیم صهیونیستی در فضای آرام امکان حیات ندارد و لذا در راهبرد آن رژیم و حامیان فرا منطقه ای آن خاورمیانه، ثبات معنایی ندارد. موضوعی که در تاریخ تحولات سیاسی منطقه به اثبات رسیده است.
از سال1948 که نخستین جنگ های اعراب و اسرائیل شکل گرفت تا چند دهه بعد در جنگ های1956 ،1967 و1973 م صهیونیست ها با پشتوانه و لجستیک و حتی مداخله مستقیم و پوشش مخابراتی مستمر نیروهای غربی توانستند لشکرهای عرب را به شکست وا دارند. و زمانی که در دو دهه1980 و1990 م مسیر خشن تحولات به سمت ایران و عراق منحرف شد به تدریج دیپلماسی جای جنگ با اسرائیل را گرفت، مسیری که از کم‘ دیوید در انتهای دهه1970 م شروع شد و به مذاکرات اسلو، مادرید، دیتون، وای پلنتیسن و شرم الشیخ انجامید و چون به مذاکرات نهایی یا خطوط قرمز رسید بار دیگر به نظامیگری انجامید.
پیام نخستین کنگره های جهانی صهیونیسم در ابتدای دهه2000 میلادی این بود که به رغم20 سال مذاکره، اسرائیل امیدی به همزیستی مسالمت آمیز با کشورهای اسلامی ندارد این تحلیل با لشکرکشی بوش دوم به خاورمیانه همراه شده بود که می خواست راهبردها و ارزش های آمریکایی را که کلینتون نتوانسته بود با سیاست نرم آن را به خاورمیانه تحمیل نماید از طریق نظامی به انجام برساند. لذا هر لشکرکشی نظامی آمریکا در منطقه با حضور فعال سیاسی و اطلاعاتی رژیم صهیونیستی همراه گردید. صهیونیست ها مدعی بودند برای حل مشکلات آمریکا و اسرائیل در منطقه باید پیش از عراق و افغانستان به ایران حمله می شد و زمانی که امکان عمل به این توصیه صهیونیستی فراهم شد آنها سیاست مشغله سازی برای ایران را در پیش گرفتند. البته اساس این سیاست “اصالت جنگ” در راهبرد صهیونیست ها است. چون اگر طبق یافته کنگره جهانی صهیونیست ها خاورمیانه مکان امنی برای اسرائیل نیست پس دیگران نیز حق آرامش ندارند. بنابراین حتی اگر موضوع ایران نیز مطرح نمی شد تل آویو یک کشور دیگر منطقه را در کانون توجه نظامیان قرار می داد.
آنها نگران خالی شدن خاورمیانه از نظامیان غربی هستند. منطقه ای که به رغم شرایط اقلیمی، ترانزیتی و منابع معدنی غنی باید کانون توسعه دنیا باشد، برای صهیونیست ها تنها به صورت یک پادگان بزرگ به فرماندهی ناتو قابل تحمل است.
در سمت دیگر اوباما به نیابت از دموکرات هایی که حداقل در ظاهر از سردادن شعار جنگ ابا دارند بی میل نیستند که این بار چماق را به دست صهیونیست ها بدهند. و یا اینکه با فرماندهی تحریم در شورای امنیت برای تنبیه به صهیونیست ها چراغ سبز نشان دهند. اقدام اخیر برخی از اعضای کنگره آمریکا در اعطای اختیار به اسرائیل برای حمله به ایران در این راستا قابل ارزیابی است. هرچند که همین شیوه بازی باعث تردید جدی ایران به پیشنهادهای مذاکره5+1 شده است.
شرایط فوق روبنای کار تبلیغی آمریکا و رژیم صهیونیستی در بحرانی نشان دادن پرونده جمهوری اسلامی و شرایط منطقه است. واقعیت این است که منطقه و موضوع ایران آن گونه که دو بازیگر فوق ادعا می کنند بحرانی نیست. آنها به دنبال بهانه های تازه برای تحمیل نظامیگری جدید خاورمیانه هستند.
واقعیت عدم دوام اسرائیل بدون تداوم جنگ در منطقه عامل عقب ماندگی های پی در پی این حوزه در روند توسعه است. پادشاه عربستان در دیدار خود با مقامات لبنان و سوریه به جای حمل پیام تهدیدآمیز اوباما و تلاش برای تحمیل بی طرفی به کشورهای منطقه می توانست به راهبرد ایران مبنی بر خلع سلاح و همزیستی مسالمت آمیز در خاورمیانه بپیوندد.
همراهان امروز آمریکا در منطقه در آینده یا باید مسئولیت “نوچه” گی اسرائیل را بپذیرند و یا اینکه یکی از اهداف میلیتاریسم و مداخله آن رژیم خواهند بود. هرچند که با پایان عمر نسل اول مقامات عرب، مردمان آن کشورها مجبورند تاوان تبانی های صورت گرفته را بپردازند.
اتخاذ مواضع منطقی از سوی مقامات جمهوری اسلامی نیز در شرایط کنونی ضروری است. ما نباید به گونه ای موضع گیری نماییم که به شکل گیری میدان جنگ مورد نظر صهیونیست ها کمک شود. هر چند که به واسطه طراحی و تدارک راهبردها و امکانات دفاعی خود اتکا، از آماده ترین بازیگران منطقه در قبال طرح های نظامی دیگران خواهیم بود اما معتقدیم شتاب بخشی به تحولات از سوی برخی بازیگران منطقه و فراتر از آن، مشکوک است.
بازیگرانی که نتوانستند جنگ های محدود عراق، افغانستان، غزه و لبنان را مدیریت کنند امروزه چگونه می توانند یک جنگ منطقه ای را در راستای منافع استراتژیک خود سامان دهند. رابطه ما با هیچ کشوری در دنیا به آن حد راهبردی نیست که به خاطرش وارد جنگ با کشوری دیگر شویم اما اگر اقدامی علیه خاک ایران صورت گیرد دیگر امکان تحدید جنگ وجود ندارد و تاریخ دیگری از مقاومت ایرانیان رقم خواهد خورد. چون برای ما اگرچه جنگ نامقدس است اما “دفاع” از مقدس ترین تکالیف هر مسلمان ایرانی است.
سیاست روز:گامی به بلندای انرژی هستهای
«گامی به بلندای انرژی هستهای»عنوان سرمقالهی روزنامهی سیاست روز به قلم مدیر مسئول است که در آن میخوانید؛در تاریخ اقتصاد ایران چنین روایت است که یکی از بزرگترین ظرفیتهای اقتصادی ساسانیان جاده ابریشم و حق گمرکی و ترانزیتی بود که بازرگانان برای عبور از ایران میپرداختند. آنجا مهم است که این ترانزیت موسوم به جاده ابریشم صرفا معطوف به اقتصاد و کسب درآمد نبود بلکه از منظر سیاسی، محدودیتی بود برای رقیب بزرگ ساسانیان یعنی رومیان که ایران آن زمان به طور هوشمندانهای از آن بهره میجست به عبارتی دیگر ایران با دراختیار داشتن مسیر حمل و نقل جاده ابریشم، قسمت اعظم ابریشم تولید چین را خریداری و با افزایش بهای آن کالا، ضمن انتفاع داخلی، اقتصاد بیزانس را تحت تاثیر و به طبع آن قدرت نظامی رومیان را که وابستگی بسیاری به رونق اقتصادی داشت را تضعیف میساخت. این فرصت در اختیار ایرانیان اگرچه از نگاه رومیان مغفول نبود ولی قادر به رفع آن تهدید نبودند.
جاده ابریشم از چین به ترکمنستان سپس به سمرقند و بخارا و از آن مسیر وارد ایران و از محل زنجان و تبریز کنونی میگذشت و راه خود را به ایروان و بنادر شامات ادامه میداد این موقعیت سوقالجیشی ترانزیتی ایران را قادر ساخته بود که قسمت اعظم ابریشم خام چین را به خود اختصاص داده و محصولات خویش را با نرخ موردنظر به غرب عرضه و صادر کند.
این درحالی است که پس از دو هزار سال نه تنها ازاهمیت ظرفیتهای حمل و نقل و ترانزیتی کاسته نشده بلکه اهمیت آن افزایش یافته و بعد از این هم بیشتر میشود.
طرح اخیر مطروحه در نشست سه جانبه ایران افغانستان و تاجیکستان درتهران که براساس آن راهآهن تاجیکستان از طریق افغانستان به ایران متصل میشود و از طرفی اتصال راهآهن چین ـ قرقیزستان به تاجیکستان میتواند خلیجفارس، ترکیه و اروپا را به یکدیگر متصل سازد و انقلاب بزرگ ریلی را رقم بزند، لذا باید به جرات اذعان داشت که تحقق این طرح نه تنها کمتر از دستیابی به انرژی هستهای نیست بلکه به اعتقاد نگارنده از آن برتر است. گامهای اقتصادی این چنینی که با حاشیههای کمتری هم روبهرو و در پس آن هژمونی منطقهای و قدرت ملی مضاعف نهفته است جای توجه جدی دارد.
امروز باید بیش از هر زمان دیگر در راستای احیای قدرت و توان اقتصادی تجاری گذشتهمان همت کنیم و بدیهی است در کنار اقتصادی پویا، بالنده و محرک است که میتوان به سایر اهداف متعالی دست یافت.
با فعلیت درآمدن این طرح و توسعه صنعت حمل و نقل ریلی کشور، ظرفیتهای معطل مانده بسیاری نظیر منابع عظیم معدنی، پتانسیلهای شگرف توریسم، اراضی حاصلخیز و ... موتور محرکه اقتصاد کشور خواهند شد.
استعداد 9 هزار کیلومتری خطوط ریلی کنونی که در چشمانداز 20 ساله باید به 25 هزار کیلومتر برسد گویای حجم اندک رشد کنونی این صنعت است که اگر توافق اخیر سه کشور ایران، تاجیکستان و افغانستان در افق ترسیم چشمانداز محقق شود، متولیان صنعت ریلی کشور میتوانند مدعی شوند که افتخاری بزرگ نظیر استقلال هستهای کشور در راستای دستیابی ایران به جایگاه قدرت اول منطقه را رقم زدهاند.
مر دم سالاری:اندرباب لزوم تفاهم ملی
«اندرباب لزوم تفاهم ملی»عنوان سرمقالهی روزنامهی مردم سالاری به قلم امیر مدنی است که در آن میخوانید؛سرزمین ایران از سپیده تاریخ مکان آمد و شد، تفاهم و تخاصم بین فرهنگ ها، مدنیت ها، اقوام و گرایش ها و جای تاخت و تازهای سهمگین و ستیز منافع و اندیشه ها در بیرون و درون خود بوده است. ایران و مدنیت ایرانی در درازای هزاره ها توانسته است چون پلی روشنایی حوزه های فرهنگی شرقی هند و چین را با حوزه های غربی یونانی- رومی به یکدیگر مرتبط کرده و با آنها در تاثیرپذیری متقابل باشد.
ایران علی رغم داشتن اندازه هایی نابرابر با دیگر موجودیت ها توانسته است از حل و جذب و نیست شدن اجتناب کرده موجودیت مستقل و استمرار تاریخی خود را حفظ نماید. ایرانیان در عهد باستان با آفرینش مدنیت و قوانین جهان شمول مبتنی بر هم زیستی انسانی که منشور بابل کوروش بزرگ نمونه عالی آن است اعلا م حضور می کنند. در سده های میانه که یورش های خانمان سوز اقوام شرق و غرب روی می دهند، ایرانیان با پرورش اندیشه عرفانی به ظریف ترین شیوه های مبتنی بر مهر و حب انسانی به ارایه مدل نبرد ضد خشونت می پردازند.
در دوران معاصر نیز تلا ش ایرانیان وقف حفظ استقلا ل در برابر قدرت های بزرگ تازه شکل گرفته حصول آزادی و حقوق مدنی جدید است. تلا شی که جنبش های بزرگ اصلا حی مشروطیت، ملی شدن نفت و بهمن 57 نمونه هایی از آنند. پرسش آنجاست که راز این بقا چیست و ایران چگونه توانسته است که در برابر مدنیت ها و قدرت های سهمگین و بسیار تنومندتر قدیم و جدید، از حل و جذب شدن اجتناب کرده استقلا ل و استمرار خود را حفظ نماید و جامعه ای مرجع باقی بماند؟ گذشته از سلحشوری سلحشوران، پاسخ پایه و علت این بقا را تنها در اندیشه و سیر تحول و فراگشت آن می توان جست وجو کرد.
خرد واندیشه ای که در جنبش های فکری و اجتماعی بی شمار روی به ظهور آورده است. اندیشه ای که بنی آدم را آفریده از گوهر و تنی یگانه می داند و در صورت های بهتر و غایت خویش سعادت و نیک بود کاینات و نوع بشر را فراسوی تعلقات نژادی، قومی، فکری، جنسی،... مطمح نظر دارد. به دیگر سخن راز بقای ایران را باید در خرد جهان شمول ایرانی مشتق از عقل کلی و فرآوری های آن دانست. این عقل به گواهی اندرز نامه ها، میانه گزین و انسان دوست و اهل فتوت است و آن طور که سخن فرزانه بزرگ توس می نمایاند مایه ای سرشته با فضیلت های بزرگ انسانی دارد.
این خرد همان عقل ابو علی سینایی است که حتی در سفر تکوین روحانی و درک معراج نیز سراسر استدلا لی می ماند و با محمد غزالی در اندیشه فقهی نیز به گونه ای شگرف متدولوژیک باقی می ماند. این همان خردی است که در تاملا ت بس ژرف عرفانی سهروردی با آن که از بی حدی اشتیاق رنگ سرخ به خود می گیرد، هیجانات و اشتیاقات روح را در مرغزار خرد آفریننده و عقل زاینده نگاه می دارد و با خیام و زکریای رازی و ابوریحان بیرونی و افضل الدین کاشانی به شکل گیتی گرایی و تجربه باوری و تعقل ناب روی می نمایاند.
عقلی که با سعدی صورت حکمت عملی می یابد و با حفظ آدمی را به تفرجی عاشقانه و کاوشی رندانه می برد و با مولا نا که با همراهی شمس تبریز آیین محبت عقل گرای عرفانی پی می نهد تا بتواند بر خشونت اقوام مهاجم حدی بگذارد. عقلی که مطابق گواهی « نامه تنسر» با اشراف به مفهوم «اصل برفنا» و ناپایداری حیات خاکی در عرصه تصمیم سیاسی «حیلت بر بقا» می کند و با ابونصر فارابی در «آرای اهل مدینه فاضله» با بحثی عقلا نی درباره نظام حکومتی گشایش گر بحث عقلی در باب بحران حکومت و جانشینی در تاریخ اسلا م می شود عقلی که در اندیشه مسکویه رازی اخلا ق گر است و با ابوالحسن عامری نیشابوری مفهوم مصلحت در عرصه سیاسی طرح می کند. در همین راستا اگرچه شیعه عقل گرا نخست با فاطمیان در مصر برضد خلا فت متمایل به سلطنت مطلقه اهل سنت در بغداد قیام می کند اما این عقل گرایی نیز سرانجام به ایران نقل مکان می کند.
عقل در اندیشه مسیر طوسی اخلا ق گراست و در تاملا ت و مشاهدات عرفانی میرداماد انسان گرا و در سفرهای تکوینی ملا صدرا به شکل عقول... دهگانه در می آید و در اندیشه فیض کاشانی غایت فرایض دینی را حصول محبت می داند و در 200 سال تاریخ معاصر در جست وجوی حقوق انسانی و شهروندی بوده و هست. جنبش های بزرگ مشروطیت، ملی شدن نفت و بهمن 57 صورت های برجسته این «عقل فعال» و این «خرد همگانی» ایرانیان بوده اند.
این اشارات مختصر نشان می دهند که راز بقای ایران را باید در خرد ایرانی دانست که با نگاه و درس از تجربه همگانی به فراوری می پردازد و علی رغم اندازه هایی نابرابر با تکیه بر نرمش پذیری عملی و تعامل به هنگام با دیگر بازیگران به مراتب تنومندتر، استمرار مدنی خویش را تامین می کند. با ملا حظه شرایط بسیار حساس امروز با تکیه بر کدام عقل و مصلحت ایرانیان می توانند از خطرات و تهدیدات خود را برهانند و کشور را به نسل های آینده بسپارند؟ روی سخن با فرزانگی جاری در تمامی لا یه های جامعه امروز ایرانی است که علی رغم داشتن میل ترجیحی در تقسیمات عصر به منافع همگانی می اندیشد و بر آنست تا ایران کهنسال را سالم و زخم ناخورده به نسل های آینده بسپارد.
با رعایت تمامی جوانب باید گفت که امروز ایران در وضعیتی بسیار خاص قرار دارد. بدیهی است که فشار مبتنی بر حضور رو به افزایش نظامی و تحریم ها تمامی مظاهر حیات جامعه ایرانی را شامل و باعث فشار بیشتر بر شهروندان و افزایش اقتصاد سیاه و گرانی و بیکاری و عدم امنیت اجتماعی خواهد شد.
بهانه تمامی این فشارها آنست که تهران بر پیشبرد برنامه هسته ای که به گفته آنان می تواند دارای سویه های گوناگونی باشد، پافشاری می کند. تهران نیز تمامی حقوق ممکن ،محتمل و مطلوب شهروندی را در سایه حقی مفرده نهاده از آن به نام «حق مسلم» نام می برد. و از جمله با نظر به مشکلا ت و ناموفقی دیگر بازیگران، احتمالا رشد و توسعه را در سایه این حق برنامه ریزی و پیش بینی می کنند.
وقتی بازیگرانی بی شمار به سوی فضای محدود حتی یک منطقه جغرافیایی ای گام بر می دارند که به بن بست می ماند، به دلیل ازدحام بازیگران حتی امیال خفته مذاکراتی نیز می توانند به طور خواسته یا ناخواسته به مقابله مبتنی برخشونت بینجامند که عقل و خرد ایرانی غیر از تفاهم و همگرایی ملی و تعامل بین المللی راهی دیگر متصور است؟ آیا ایرانیان می توانند در این شرایط حساس از خرد مذاکراتی و تعامل و گفت وگوی چندین هزاران ساله خود(در درون و بیرون) بهره نگیرند؟
کیهان:آزمون تلخ برای اسرائیل
«آزمون تلخ برای اسرائیل»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن میخوانید؛حادثه مرزی روستای العدیسه لبنان- روز سه شنبه گذشته- یعنی دوازدهم مرداد ماه کافی بود تا بار دیگر اذهان به سوی درگیری رژیم صهیونیستی و مقاومت لبنان تمرکز پیدا کند و میدان بحث راجع به اهداف، پیامدها و چشم انداز این حادثه داغ شود در این میان بسیاری از تحلیلگران آن را نشانه آشکار نزدیک بودن جنگ دیگری در خاورمیانه با محوریت رژیم صهیونیستی دانستند. برای نزدیک تر شدن به واقعیت بهتر است ابتدا ماجرا را آنگونه که واقع شده، روایت کنیم.
« در نقطه مرزی میان فلسطین و لبنان، یک ایستگاه نگهبانی رژیم صهیونیستی در آن سوی روستای لبنانی عدیسه- یعنی در داخل خاک فلسطین - درصدد برمی آید که برای برداشتن مانع از جلوی دید دوربین پست نگهبانی، چند قطعه درخت را در خاک لبنان قطع کند. به این منظور آنان جرثقیلی آورده و مبادرت به قطع چند درخت در خاک لبنان می نمایند. نیروهای یونیفل که در نوار مرزی جنوب لبنان حضور داشته اند به طرف اسرائیلی هشدار می دهند و آنها را از این کار بر حذر می دارند که با بی اعتنایی آنها مواجه می شود. در این بین یک یگان کوچک از ارتش لبنان که نظاره گر صحنه بوده با شلیک هوایی گلوله تانک هشدار می دهند. طرف اسرائیلی متقابلاً با استفاده از یک تانک به داخل خاک لبنان شلیک می کند که منجر به زخمی شدن سطحی یکی از مهندسان ارتش لبنان می شود. پس از این اقدام، این نظامی لبنانی با برداشتن یک قبضه آر پی جی و نظامی دیگر با برداشتن یک تیربار به طرف نیروهای اسرائیلی حرکت کرده و به سمت آنان شلیک می کنند این شلیک منجر به کشته شدن یک افسر اسرائیلی و زخمی شدن دو نظامی دیگر صهیونیستی می گردد این در حالی است که در آن زمان در آن نقطه از مرز مجموعاً بیش از 10 نیروی اسرائیلی حضور نداشته اند. پس از این اقدام صهیونیست ها که بسیار وحشت زده شده بودند از طریق بلندگو اعلام می کنند که قصد درگیری ندارند و از طرف لبنانی تقاضا می کنند که به تیراندازی خاتمه داده و اجازه دهند تا آنان سه نیروی زخمی و کشته خود را از صحنه -که داخل خاک فلسطین بوده- خارج نمایند. آتش بس عملاً دقایقی بعد از شروع حادثه برقرار می شود اما حدود دو ساعت بعد چند هلی کوپتر جنگی اسرائیلی به سوی آن یگان لبنانی حمله ور می شوند و در این میان همان مهندس ارتش لبنان به همراه دو سرباز و خبرنگار روزنامه لبنانی الاخبار شهید می شوند و در نهایت بعد از حدود 4 ساعت ماجرا خاتمه پیدا می کند. به محض آنکه خبر حمله شجاعانه آن دو عضو ارتش لبنان منتشر می گردد مردم لبنان در خیابانها به شادی می پردازند و حمایت خود را از ارتش اعلام می کنند اما از آن طرف ساکنان غاصب فلسطین اشغالی بخصوص در استانهای شمالی فلسطین به محض شنیدن خبر به سوی پناهگاهها هجوم می آورند که ارتش به آنان اطمینان می دهد جنگی در کار نیست و موضوع تمام شده است. بعد از این حادثه مقامات لبنانی در یک موضع هماهنگ از ارتش حمایت می کنند و حتی رئیس جمهور لبنان- در مقام فرمانده کل قوا- به یگانهای ارتش دستور می دهد که چنانچه بار دیگر اسرائیلی ها دست به اقدام احمقانه ای زدند با تمام امکانات نظامی با آنان برخورد نمایند اما بازتاب این حادثه در رژیم صهیونیستی شکاف عمیق میان سران تل آویو بود» این خلاصه و در عین حال عین واقعیت صحنه ای است که منشأ تعبیرها و تفسیرهای گوناگونی شده است.
در این خصوص نکاتی به نظر می رسد.
1- اقدام اسرائیل در قطع چند درخت در داخل لبنان هر چند بدون ورود به خاک لبنان صورت گرفته، تجاوز عمدی به حساب می آید و از این رو از نظر حقوقی مسئولیت هر چه پیش آمده، بعهده رژیم متجاوز صهیونیستی است اما باید دانست که این کمترین کار اسرائیل طی دهها سال گذشته علیه کشورهای همسایه فلسطین- و از جمله لبنان- بوده است و اسرائیلی ها به هیچ وجه گمان نمی کرده اند که این اقدام با چنین واکنشی از سوی ارتش لبنان مواجه شود.
2- مجموعه خبرها بیانگر آن است که در این ماجرا اسرائیلی ها قصد درگیری با لبنان نداشته اند کمااینکه طی ماههای گذشته هیچ جابجایی نظامی در آن سوی مرز فلسطین با لبنان مشاهده نشده و اوضاع حالت عادی داشته است. با مرور خبر هم کاملاً معلوم است که شلیک دوم که اسرائیل انجام داده به قصد زدن طرف لبنانی نبوده کما اینکه تلفاتی نگرفته است و تنها پس از کشته شدن نیروهایش به نحو محدود وارد عمل شده است از این موضوع می توانیم نتیجه بگیریم که فرضیه تست کردن ارتش لبنان یا تست کردن مقاومت لبنان از سوی رژیم صهیونیستی نمی تواند صحیح باشد اما البته نتیجه این کار تست ارتش بود و در واقع تصور اسرائیل را درباره ارتش لبنان بهم ریخت.
3- در تاریخ لبنان سابقه نداشت که ارتش به حمله رژیم صهیونیستی پاسخ دهد. این ماجرا از یک سو ثابت کرد که اگر اسرائیل دست به اقدامی بزند از این پس با مقاومت جامع لبنانی ها- ارتش و مقاومت و پیروان همه مذاهب لبنانی- مواجه می گردد و بر خلاف جنگ 33روزه، ارتش دیگر نظاره گر درگیری رژیم صهیونیستی و حزب اله نخواهد ماند از سوی دیگر این ماجرا نشان داد که ابهت ارتش اسرائیل در دل همه لبنانی ها- از جمله ارتش آن- فرو ریخته است و ارتش لبنان احساس می کند که توان غلبه بر دشمن دیرینه را دارد. این موضوعی است که قطعاً اسرائیلی ها را بشدت نگران می کند.
4- حوادث روز سه شنبه نشان داد که درون رژیم تل آویو بشدت متزلزل است به گونه ای که یک حادثه کوچک همه ارکان این رژیم را به لرزه درمی آورد در حالیکه حوادثی بسیار بزرگتر از این تاثیری در کشورهای دیگر بر جای نمی گذارد. در این حادثه همه مقامات این رژیم به سخن درآمدند و برای مردمشان توضیح پی در پی دادند تا آنان را از نگرانی درآورند در این میان روزنامه صهیونیستی «یدیعوت احارنوت» روز 13 مرداد- یعنی یک روز پس از حادثه- خطاب به سران اسرائیل نوشت: «موضع همه شما در این حادثه احمقانه بود چرا که ثابت کردید در دام می افتید پس بهتر است دهانهایتان را ببندید و بهانه بدست حزب الله ندهید.»
5- موضع سیدحسن نصرالله- رهبر مقاومت لبنان- در این حادثه از پختگی فوق العاده ای حکایت می کرد. پس از وقوع حادثه، سید با رئیس جمهور، رئیس مجلس، رئیس دولت و فرمانده ارتش تماس گرفت و گفت مقاومت در اختیار ارتش است هر طور تصمیم بگیرد از آن بعنوان «تصمیم لبنان» حمایت خواهد کرد. در واقع اعلام آمادگی حزب الله، این نکته را تثبیت کرد که «مقاومت بخشی از ساختار قدرت لبنان است نه ساختاری موازی ساختارهای دیگر» نکته دیگر این بود که سید مسئولیت دفاع از حاکمیت لبنان را یک وظیفه عمومی برشمرد نه وظیفه ای خاص مقاومت. نکته دیگر این بود که سید مسئول اول دفاع از مرز و سرزمین لبنان را ارتش دانست البته ارتشی که باید از سوی دیگران حمایت شود. در واقع سید برای همیشه این سوال را پاسخ داد که «آیا مقاومت تحت هر شرایطی موظف است به اقدام اسرائیل واکنش نشان دهد؟» اگر پاسخ این سوال مثبت باشد که نیست معنی آن این است که حزب الله در زمین اسرائیل بازی خواهد کرد. در واقع سید می گوید ارتش باید به هر اقدام اسرائیل پاسخ دهد ولی مقاومت برخورد خود را در سطحی کلان تر و اساسی تر و با رویکرد «انهدام اسرائیل» دنبال خواهد کرد.
6- براساس تجزیه و تحلیل واقعه ای که در روز 12 مرداد پیش آمد، رژیم صهیونیستی در صورت بقاء به احتمال خیلی زیاد زودتر از سه سال قادر به ورود به درگیری جدید نیست از این رو می توان گفت حادثه یاد شده، اسرائیل را «تست» کرد. اما البته این به آن معنا نیست که بعد از سه سال جنگ واقع می شود. اگر رژیم نامشروع تل آویو طی سه سال آینده دوام داشته باشد و بتواند اوضاع داخلی را آرام کند و یکسره به کار برنامه ریزی، پر کردن شکاف های عظیم اطلاعاتی، روزآمد کردن روش های جنگی و بخصوص توانا شدن در جنگ نامتقارن و احاطه به شیوه عمل حزب الله، بهبود ذهنیت منطقه ای و بین المللی نسبت به توانایی ارتش اسرائیل و سامان دادن به دهها مقوله دیگر بپردازد، منطقه به یک جنگ دیگر مبتلا می شود اما آیا اسرائیل در شرایطی است که بتواند این همه دشواری را مدیریت نماید؟ پاسخ این سوال بدون تردید منفی است. البته نباید احتمال دست زدن اسرائیل به «تجاوزی کور» را از نظر دور داشت ولی تصدیق می فرمائید که چنین جنگی قابل جاگیری و بررسی در معادلات امنیتی نیست.
7- حادثه روز 12 مرداد دو روز پس از شکست سفر ملک عبدالله به بیروت اتفاق افتاد این دو حادثه به خوبی نشان داد که اوضاع از دست رژیم صهیونیستی و شرکاء تاریخی آن در منطقه و داخل لبنان خارج شده و اینک این مقاومت است که تعیین می کند سرنوشت نهایی هر رخداد چه باشد.
8- واقعه روستای عدیسه در حکم مینیاتوری بود که وضع ایران و آمریکا را هم به تصویر کشید. در واقع این رخداد نشان داد که یک اشتباه کوچک آمریکا در منطقه می تواند پیامدهای غیرقابل مهاری را به بار آورد و به اقتدار ایالات متحده آسیب جدی وارد کند. در این روزها بعضی از «حمله نقطه ای» آمریکا علیه ایران حرف زده اند و بعضی از مقامات خارجی هم پیغام آورده اند که ممکن است چند روز قبل از راه افتادن نیروگاه هزار مگاواتی بوشهر، حمله ای علیه آن به وقوع بپیوندد. حادثه روستای عدیسه این سوال را فراروی آمریکایی ها قرار داده است « به چه دلیل حمله نقطه ای، نقطه ای می ماند و حریف آن را در نقاط مختلف پاسخ نمی دهد؟» این حادثه اثبات کرد که یک اقدام کوچک می تواند به میدان آمدن همه امکانات برای متوقف کردن دشمن را در پی داشته باشد. با این وصف می توانیم بگوئیم خیلی بعید است که آمریکایی ها بدون نگاه به شکست در چهار جنگ اخیر- افغانستان، عراق، لبنان و غزه- در میدانی هزار بار سخت تر بخواهند بخت خود را بیازمایند و از این رو می توانیم با قاطعیت زیادی بگوئیم از حادثه آفرینی جدید در صحنه نظامی خبری نیست می ماند احتمال وقوع یک حادثه دیوانه وار که ضریب آن بسیار پایین است.
9- حادثه روستای مرزی عدیسه نشان داد از این پس این اسرائیل است که از لبنان می ترسد و زمان هراس لبنان از اسرائیل به پایان رسیده است کما اینکه این آمریکاست که در انتظار حادثه علیه نیروهای خود است. یک ژنرال برجسته آمریکایی سه روز پیش در گفت وگو با روزنامه آلمانی اشپیگل این سوال را مطرح کرد و عمق ترس آمریکا از ایران را به نمایش گذاشت:«تا چه زمانی، ایرانی ها ما را در خلیج فارس تحمل خواهند کرد؟!»