خورنیوز
دیشب خانه پر از میهمان بود. بر و بچه ها اسم فامیل بازی می کردند و من هر هر به آنها می خندیدم که «غذا از گاف» را می نوشتند«گوسفند پلو»(!) و «حیوان از ژ» را می نوشتند «ژنبور» و ادعا می کردند معتادند!
در این هیاهو، فالگوش ایستادن خیلی سخت بود. تا می آمدی توی ذهنت نیتی کنی، چند نفر همزمان حرف می زدند و معلوم نبود جوابت کدام است. در نهایت نیت کردم در سال آینده چه اتفاق مهمی برایم خواهد افتاد و تصمیم گرفتم اولین جمله ای را که پدرم می گوید، جواب سوالم بدانم.
چون هندوانه سفید و بی مزه شب یلدا را مردی که با نیسان کنار جاده هندوانه می فروخت، به دختردایی انداخته بود، پدرم درست بعد از نیت کردن من، خطاب به دختر دایی گفت: لابد از ماشین که پیاده شدی، طرف به خودش گفت این از ویلادارهای منطقه است!
* با این حساب، در سال آینده چه اتفاق مهمی برای آنی می افتد؟
الف. ماشین می خرد.
ب. ویلا می خرد.
ج. از ماشین پیاده می شود!
د. بیخود خیال می کنند... ویلایش کجا بود؟!
بر گرفته از ذهن ...نویسنده این مطلب
وبلاگ دختر ترشیده